مبين مبين 13 سالگیت مبارک

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

مسیح...کریسمس...بابانوئل

شیرینک من همیشه نزدیک کریسمس و تولد حضرت مسیح که میشد انتظار کودکانه ی من اغاز میشد انتظار برای ارزوهای کوچک و بزرگ... انتظار برای جشن تولدم ...که درست چند روز بعد از میلاد مسیح است انتظار برای باریدن برف ...درست مثل کارتون های کودکی انتظار برای هدیه ی بابانوئل ...که هیچ وقت به دستم نرسید وهمیشه سوالی بدون پاسخ داشتم...چرا بابانوئل به ایران نمی اید چرا به بچه های مسلمان هدیه نمیدهدو... اما امروز سوالی ندارم و خاطره ای شیرین از ان روزها برایم باقی مانده و عکسهای تو برایم لذت بخش است...چون بوی کودکی میدهد   سالروز تولد پیامبر عظم الشأن، منادی ارزشهای والای الهی عیسی بن مریم سلام الله علیهما را ...
4 دی 1390

ناز دستانت...

مبین عزیزم امشب باز هم غافلگیرمون کردی...یه غافلگیری شیرین و بیادموندنی هندوانه ی شیرینت را موقع خوردن به بابایی تعارف کردی... خوشمزه ترین هندوانه ی دنیا... ما ریز شده در حرکات تو ؛ و تو کودکانه در تلاشی شیرین برای برداشتن هندوانه ی افتاده بر زمینت! و باز تکرار حرکت مهربانت... دلبندم منتظرم؛ تا با دستهای سفید و کوچیکت خوشمزه ترین طعم دنیا رو بچشم طعم ناب مهربانی...طعم دست تو! خوشحالم از داشتنت...شاکرم هزاران بار جان منی ....فدات شکرگزارم خدای مهربانیها
4 دی 1390

یلدای تو...یلدای من

دونه ی انار من   و پاییز ثانیه ثانیه میگذرد یادت نرود اینجا کسی هست که به اندازه تمام برگهای رقصان پاییز برایت آرزوهای زیبا دارد هزار ب وسه و زمزمه عاشقانه را نثارت میکنم تا شب ایرانی فرارسد هندوانه رویایت شیرین...انار موفقیت هایت پردانه...پسته خاطراتت خندان...قصه زندگیت خوش و عمرت چون اولین شب زمستانی بلند   یلدا مبارک پسر بهاری من  عزیزتر از جانم یلدای 89 چه طولانی...پر از دعا و ارزو...وانتظار..برای من هر روزش  یلداهای تمام نشدنی بود و امسال روزهای با تو بودن چه زود و پرخاطره میگذرد... &nb...
1 دی 1390